یکی از سختترین کارها در بازیهای جهانباز این است که بدون توجه به رفتار بازیکنان، برای قهرمان بازی شخصیتی عمیق و واقعگرایانه طراحی کنید؛ زیرا در این بازیها بازیکنان آزادند که همه جا بروند و همه کار بکنند. مثلا در این بازی میتوانید هر آدم بیگناه و از همه جا بیخبری را با طناب ببندید و سپس وارد ماموریت داستانی شوید و با آرتور همذاتپنداری کنید. چرا که آرتور موفق میشود کاری کند که بازیکنان تمامی اعمالش را سرشار از انساندوستی و اخلاق بدانند. بازیگر نقش آرتور، راجر کلارک، که صدا و موشنکپچر این خلافکار قانونگریز را بر عهده داشته است، در کار خود از توشیرو میفونه، بازیگر افسانهای ژاپنی که در بسیاری از فیلمهای سامورایی کارگردان شهیر ژاپنی، آکیرا کوروساوا، نقش داشته است الهام گرفته است؛ در ابتدا این تصمیم ممکن است غیرمنطقی بنظر برسد، اما هنگامی که بدانیم خود کوروساوا نیز عمیقا تحت تاثیر فیلمهای وسترن کلاسیک جان فورد بود و یا اینکه بسیاری از فیلمهای او در محیطی وسترن مورد اقتباس قرار گرفتهاند متوجه میشویم راجر کلارک با این کار تصمیم درستی گرفته است. این ظرافتهای چندلایه تنها بخشی از آن چیزی هستند که آرتور مورگان را تبدیل به یک شخصیت مقتدر و مقاوم و در عین حال جذاب و سرگرمکننده و تراژیک میکنند.
(این قسمت بخشی از داستان Red Dead Redemption 2 را اسپویل میکند.)
آرتور در سراسر داستان RDR2 بالا و پایین لذتبخشی را تجربه میکند. گاهی اوقات با عمل به اخلاقیاتی که ذکر کردیم، تا مقام یک قدیس بالا میرود و زمانهایی از داستان، با انجام اعمالی سوال برانگیز، تمامی اعمال خوب خود را نیز زیر سوال میبرد. اما مهمترین نکته این است که آرتور انسان است و این انسانیت در طول بازی حس میشود. انسانی با اشتباهات، شکستها و پیروزیهای یک انسان واقعی. درگیری او با سل را نیز میتوان نمادی از تاوانهایی دانست که برای اشتباهاتش پرداخت میکند.
آرتور از نسل آخرین کابویهای قانونشکن است؛ افرادی که در غروب آفتاب سوار بر اسب به سوی خورشید میتازند و ناپدید میشوند. کسانی که با وجود قانونشکنی و مبارزهی همیشگی با مجریان قانون، از اخلاقیات بهره میبرند. افرادی عمدتا تنها، که حتی اگر در جمع قرار بگیرند باز هم همچنان تنها میمانند.